احمد باطبی قدم در راه فخرآور میگذارد
-
چه کسی از آمدن کریسدی برگ شاکی است: حسین زمان
نه که کارهای خود زمان اصلا تخمی نیست. طرف حتی چشم ندارد ببیند یکی جز خاتمی بازتر با مویقی پاپ برخورد می:ند.
-
اظهارات زاکانی درباره تخلفات مرتضوی، دادستان تهران
آقا دست و قلم این زاکانی را باید بوسید. اصلاحطلبی به این میگویند ک با هیچکسی تعارف ندارد و از هیچکس هم نمیترسد
-
جهان نیوز فیلتر شد
این دفاع مرتضوی از دانشگاه آزاد و حملههایش به گروه تحقیق مجلس خیلی ضایع است
-
دوبی زنی انگلیسی را بخاطر سکس در ساحل با مرد نامحرم به شش سال زندان محکوم کرد؛ بی.بی.سی
اگر در ایران اتفاق افتاده بود الان هادی قائمی ونوریزاده و شیرین عبادی خودشان را در صدای آمریکا بطور زنده جلوی چشممان جر داده بودند.
-
تجلیل کیهان از نامهی ابراهیم نبوی به احمد باطبی
بقول یکی حالا میشود اسمش را گذاشت ابراهیم نبویمداری. گذشته ازین عین همین نامه را نبوی باید به خودش هم بنویسد.
-
وقتی «شهدای ۱۸» شهادت خودشان را تکذیب کردند
خوشحالم که بعد از ده سال جرات دیدن بیطرفانهی ماجرا را خیلیها پیدا کردهاند
-
شهردار تازهی رم،خاطرهی موسولینی را زنده کرده است؛ گاردین
به علی افشاری ودتفر تحکیم وحدت بخاطر حامیان تازهاش تبریک بگوییم
-
تشکر علی افشاری از شهردار فاشیست رم
لقب فاشیست را من به او ندادهام. خودتان اسمش را گوگل کنید.
-
داستان ناگفتهی شرکتهای نقش خصوصی امنیتی آمریکایی در نابودی عراق
یک ویدیو ازیک وبلاگ بینظیر
-
التماس رادیو فردا برای استخدام ایرانیان
با این سیاستهای اسراییلی و جنگطلبانه و جداییطلبانه کدامآدم عاقلی میرود برای آن حرامزادهی نومحافظهکار جف گدمین کار کند
-
صادرات آمریکا به ایران ده برابر شده است
فقط بخاطر روکمکنی اسراییل خبر خوبی است. وگرنه بخودی خود خبر خوبی نیست.
-
ستایش غلامحسین کرباسچی از وبلاگستان و اینترنت
اگر این را پنج سال پیش نوشته بود من از خوشحالی بال در ماوردم
Excerpt: Infamous New York Times 'journalist', Michael B. Gordon, has written a piece on Ahmad Batebi today in which he tells the story of his escape from Iran, his urgent Humanitarian Parole issue by the Homeland Security, and his recent meeting with the U.S. National Security Council's staff. Was it just a coincidence that Richard Perle said in AIPAC in 2005 that during his numerous phone conversations with Batebi he has called for the U.S. government's support?
قهرمان قلابی تمامشدهمان احمد باطبی امروز در نیویورک تایمز مصاحبهای دارد با مایکل گوردون، خبرنگار نیویورکتایمز در پنتاگون که عملکردش در انتشار دروغهای مربوط به «سلاحهای کشتار جمعی عراق» و دروغهای مربوط به برنامهی اتمی ایران و نقش ایران در عراق باعث شده که یک روزنامهنگار مجلهی «سالون» او را با سخنگوی کاخ سفید تشبیه کند. بجز محتوای کلی آن که آدم را یاد چاخانهای عباس فخرآور در گنده نشان دادن خودش و هندوانههای سفارشیای که «روزنامهنگاران» آمریکایی زیر بغلش میگذاشتند، چند نکتهی جالب دارد.
یکی اینکه مشخص شد که او با ویزای عادی وارد آمریکا نشده است، بلکه با یک چیزی شبیه به پناهندگی موقت که وزارت امنیت داخلی آمریکا (و نه وزارت خارجه که معمولا مسوول ویزا دادن است) در موارد بسیار خاص و در عرض سه تا چهار ماه، بنام Humanitarian Parole، میدهد و با میزبانی یک وکیل حقوقبگیر وزارت خارجهی آمریکا (از طریق صدای آمریکا) به نام لیلی مظاهری، وارد آمریکا شده است. (او تنها تا یک سال میتواند از این اجازهنامه استفاده کند و بعدش لابد یا باید پناهنده بشود یا مثلا با لیلی مظاهری ازدواج کند.)
دوم اینکه باطبی «قهرمان» ما همین جمعهی پیش برای تشکر به دست بوس کارمندان شورای امنیت ملی آمریکا (NSC)، یعنی بالاترین نهاد امنیتی دولت آمریکا که در کاخ سفید مستقر است، رفته که این شبهپناهندگی را برایش جور کردهاند.
سوم اینکه باز هم دروغ گندهی گرفتن حکم اولیهی اعدام و نهایی ده سال زندان تنها بخاطر گرفتن پیراهن خونین را تکرار کرده است. در صورتی که خودش در مصاحبهاش با «روز» (ارگان غیررسمی وزارت خارجهی آمریکا) نقشش را مسوول انتظامات تحکیم وحدت و مسوول امنیت اتوبوسهای تحکیم وحدت که دانشجویان را از داخل کوی به مرکز شهر میبرد، خوانده بود:
«من قبل از ۱۸ تير، سه بار سابقه دستگيري در همين حوزه فعاليت هاي دانشجويي داشتم. دستگيري اولم بر مي گشت به يک تجمع اعتراضي براي زندانيان سياسي. ۱۵ اسفند ۷۷ بود. بار دوم در يک تجمع اعتراضي دانشجويي دستگير شدم. ۱۵ ارديبهشت ۷۸.بار سوم هم در ۴ خرداد ۷۸ دستگير و ۱۰ تير آزاد شدم. تا ۱۸ تير. لذا يکي از دلايلي که اين حادثه براي من به آن شکل اتفاق افتاد، و برخورد آنها با آن شدت همراه شد، همين پسزمينه بود. من را شناخته بودند و آمادگي برخورد را داشتند. منطقا هم نبايد يک نفر به خاطر يک تصوير تا اين حد مورد توجه و فشار نيروهاي قضايي و نهادهاي امنيتي قرار گيرد. مجموعه ارتباطاتم در آن دوره با دفتر تحکيم وحدت، جريانات دانشجويي، مرحوم فروهرها، رفت و آمد به دفتر ايران فردا... هم مزيد بر علت شد. ...
من ۱۸ تير به طور اتفاقي آنجا بودم. داشتم ادامه فيلم ام را مي ساختم. دوربيني هم که دستم بود مال دانشگاه بود و من خيلي از آن مراقبت مي کردم. نمي توانستم خودم را درگير ماجرا کنم. يک بخشي از فيلم را هم گرفتم و بعد رفتم کرج؛ خانه پدرم. دوربين راگذاشتم و دوباره برگشتم. در برگشت اولين کاري که کردم اين بود که رفتم پيش دوستان تحکيم که ببينم چکار بايد کرد. هر کس بخشي از کار را به عهده گرفت؛ من چون به لحاظ جسمي نسبت به بقيه قوي تر بودم، کارهايي مثل نظم دادن و حفظ امنيت بچه ها را به عهده گرفتم. در آن روزها کوي دانشگاه بازديد کننده زياد داشت. ما مي خواستيم به بازديد کنندگان آسيبي نرسدو بتوانند به داخل بيايند و اتفاقي را که افتاده بود، بدون دستکاري، ببينند. پذيرايي از بچه هاي دانشگاه هاي ديگر هم بود که حتي از شهرستان هم مي آمدند. تا اينکه اعتراضات به دانشگاه تهران کشيده شد. يعني دانشجويان تصميم گرفتند از کوي تا دانشگاه راهپيمايي کنند. دفتر تحکيم اتوبوس هايي را تدارک ديده بود که بچه ها را از کوي دانشگاه ببرد. من تمام مدت در داخل اتوبوس بودم و فاصله کوي تا دانشگاه را با اتوبوس رفتم و آمدم. تا اين اتفاق افتاد و ناگهان همه چيز به مسير ديگري رفت. »
ولی جدا از اینها، یک چیزی توی کت من نمیرود و آن ناگهانی بودن تصمیم باطبی به فرار غیرقانونی از ایران توسط یک گروه جدایی طلب است. چون پارسال که سر ماجرای مشکوک بازداشت موقت زنش در اینترنت گشت و گذاری کرده بودم به یک گزارش خیلی جالب رسیده بودم در روزنامهی نومحافظهکار نزدیک به دیک چینی، یعنی «نیویورک سان». در این گزارش آمده که ریچارد پرل در جریان کنفرانس سالانهی لابی اسراییل در آمریکا (AIPAC) در سال ۲۰۰۵ پس از ستایش از باطبی میگوید که با او تا آن زمان پنج بار تماس تلفنی داشته است و میخواهد باز هم از وسط همان کنفرانس به او زنگ بزند تا پیام باطبی را مبنی بر درخواست حمایت از دولت آمریکا به گوش مسوولان آمریکایی برساند.
بر اساس همین شواهد و چیزهای دیگری که لابد در آیندهی نزدیک توسط رقبا یا دشمنانش آشکار خواهد شد میگویم که فرار این آدم از ایران اصلا تصادفی نبوده است و در پی یک برنامهریزی دقیق قبلی و به کمک کلی آدم ریز و درشت دیگر انجام شده است.
به هر حال به باطبی تسلیت میگویم که با این فرار آن یک ذره اعتباری را هم که در دل بخشی از مردم مظلومپرست و سادهدل ایرانی داشت از دست داد و همزمان خودش را به دست رقبای بیرحمی مثل علی افشاری و عباس فخرآور و اکبر عطری سپرد تا گوشتش را در رقابت برای خدمت بیشتر به دولت آمریکا سلاخی کنند. چند ماه پیش خطاب به او نوشته بودم که «خودت و مردمت را به این حرام زادههای پنتاگون و وزارت خارجهی بیرحمترین حکومت جهان نفروش. اگر با اینها دست بدهی تا آخر بازی تو را خرکش میکنند. فکر نکن میتوانی مقاومت کنی.»
▪ نیما راشدان: مجسمهی دروغگویی و نژادپرستی
▪ برای بیرون آمدن از حالت تدافعی
▪ ویدیوی کامل مصاحبهی لری کینگ...
▪ هشت سال نوشتن